نداره.....ندارم

سلام
نمی دونم برای کی و چی می نویسم....ظاهرا و تا حدودی باطنا! اینجا سوت و کورِ....اما به هر صورت دوستش دارم...خاطره هامو دوست دارم...
خاطره رو نه خودت میسازی، نه خودت خرابش می کنی....فقط اگه بلد باشی، میتونی نگهش داری....
توی این حدود 5 سالی که کمتر اینجا اومدم و کمتر نوشتم، خیلی اتفاقات افتاده، خدا رو شکر اکثرا هم خوب بودن، اما نمی دونم چرا نتیجه ی کلی و حالتِ حالم بهتر نشده...نمیدونستم، قبلا فکر می کردم می دونم و نمی دونستم، الانم نمی دونم...اما دیگه فکر هم نمی کنم که میدونم....امیدوارم اونی که میخونه، بتونه بفهمه چی نوشتم....اخه واضح نیست که بخوام واضح بنویسمش.....
نمی دونم...یه حسی پیدا شده که میگه: هرچی بیشتر میری و میدوی، نه تنها نمیرسی، که میفهمی مقصد رو رد کردی و داری دور میشی....
همیشه از اون اوایل، شک داشتم....کلا شک داشتم....اخیرا دارم به (شک داشتن) خودمم شک می کنم.....
و تنهایی....و تنهایی .....
و  موسیقی....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد